یه روز دیگه از زندگی گذشت...
تو از سرکار اومدی و طبق معمول خوابت برد برای ناهار کلی مهمون دعوت گرفتی بدون این که از من بپرسی شرایطشو دارم یانه ..
همیشه همینطوری یی ازمن نمیپرسی بعنوان زن زندگیت نظر منو نمیخوای رای فقط رای خودته انگار سارایی تو زندگیت نیی..
امروز برای مهمونا صبح زود سوپ جومو بار گذاشتم هویج رنده کردم و اضا فه ش کردم زرشک پلو بامرغ درست کردم کوکو ماکارونی سالادشیرازی ماست و خیار کسترد شیرینی یخچالی میوه هارو با سلیقه چیدم و دونه به دونه سبزی های ریحون و تره رو پاک کردم شستم و ابکش کردم خونه رو مرتب کردم و همه جارو جارو زدم..??دستمال گردگیری رو برداشتم و عبار کل خونه رو تکوندم..اب گذاشتم روی اجاق بزرگه واسه برنج...
تکه مرغی که انداخته بودم تو سوپا ریش کردم و دوباره برش گردونم تو قابلمه..
زعفرونامو دم کردم زرشکامو از تو فریز دراوردم...برای ماست و خیار پوست خیارو کندم اما برا سالاد شیرازی نه بنظرم سبز پوستش تو سالاد قشنگتره..
ماکارونیارو ابکش کردم مواد داخل کوکو رو سرخ کردم داخل یه ظرف شیشه ای بزرگ ریختم تا وختی مهمونا اومدن تخم مرغ و پنیرپیتزا بزنم بره تا رو اجاق...
قاشق چنگالای خوشکلمو دراوردم چک کردم ببینم نمکدونا نمک دارن؟؟
قندونا مو از ابنبات پر کردم چای خشک و اویشنمو ریختم تو قوری تا وختی مهمونا میان اماده باشه... شربتمو غلیظ اماده کردم تو یخچال گذاشتم خاکشیر تو اب داغ ریختم تا نم بکشه ...من یک زنم
سیرامو پوست کندم و رنده کردم برا داخل سوپا سرخ کردم اخ چقد بوی سیر ادمو دیوونه میکنه...
مزه ی مرغارو چک کردم سوپارو چک کردم برنجارو ریختم تو قابلمه بزرگه...
رب رو برداشتم دوقاشق برا خورشت یه قاشق برا سوپ...
ابلیموی محلی صفا داد به غذاهای رو اجاق...
شیرینیامو چیدم میوه هامو چیدم اجیلمو تو ظرف چینی دور طلایی ریختم قاشقشو گذاشتم تا یادم نرفته شکلاتا رو اماده کردم همه رو اپن منتظر مهمون...
شوهر همچنان خواب...
کلی ظرف شستم ژله رو ریختم رومایه ی کسترد گذاشتم ببنده یه سر به برنج زدم در حال غلغل یه دونشو برداشتم بقول مامان رگ داره هنوز یه جوش دیگ لازمه... لیوانای شربتمو ابکش کردم و خشک کردم..
دوش گرفتم و برنجارو دم کردم لباس پوشیدم و موهامو شونه زدم و منتظر مهمونا نشستم